پارساپارسا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

پارسا و خاطراتش

مهارت های من تو ماه چهارم عمرم

تو ماه چهارم، دیگه می تونستم اجناس رو با دستم بگیرم و بیارم سمت دهنم که ببینم خوردنیه یا نه. البته برای مدت کوتاه و بعد از مدتی، اجناس از دستم می افتادند. همچنین می تونستم وقتی منو به پشت می گذارند، گردنمو بیارم بالا و اطرافمو بررسی کنم. اینم عکس هایی از توانایی های جدید من تو ماه چهارم عمرم: ...
11 ارديبهشت 1399

اولین سیزده به در من

روز سیزدهم از سال نو بود که دیدم مامانی این بار بساط ناهار رو تو بالکن برپا کرد. بابایی به من گفت که ایرانیها رسم دارن روز سیزدهم عید، ناهارشون رو بیرون از خانه و تو طبیعت بخورن و در این روز میرن به دل طبیعت. ما امسال سیزده به در به دلیل حفظ بهداشت و سردی هوا، بیرون نرفتیم و تو همون بالکن خونمون، سیزده مون رو به در کردیم. ناهار هم جوجه کباب بود که من نمیشد بخورم، چون من غذام شیره، ولی ایشالله سالهای بعد ما هم قاطی جوجه خورها میشیم. عصرونه هم چایی و کیک ، مامان و بابا تو بالکن خوردند. اینم عکس اولین سیزده به در من در بالکن خونه: ...
9 ارديبهشت 1399

اولین عید نوروز و صدمین روز زندگی من

بالاخره زمستون تموم شد و بهار رسید. شب آخر اسفند بود که دیدم مامانم روی میز داره یه چیزایی می چینه. به من گفت پارساجون، دارم سفره هفت سین می چینم و اینا که رو میز می گذارم اجزای هفت سین هستند که همگیشون با حرف سین شروع میشن. حتی چند تا از اسباب بازی های من رو هم مامانی رو میز چید مثل موش صدادارم که مامانی گفت نماد حیوونه سال ۹۹ است. فردا صبح که اولین روز بهار می شد، مامانی صبح زود ساعت ۷ صبح بیدار شد و در کنار بابا سال رو تحویل کردند. بعد که منم از خواب بیدار شدم و شیر خوردم، مامانم لباس نو تنم کرد و رفتیم کنار سفره هفت سین چند تا عکس گرفتیم. منم عیدی از مامان و بابا یک ماشین کنترلی گرفتم. بعد عکس انداختن، رفتیم پارک هواخوری و بعدش ناهار به...
5 ارديبهشت 1399

اولین چهارشنبه سوری

اواخر اسفند و نزدیکای عید بود که یه شبی دیدم مامانم شمعی روشن کرد و هم خودش از رو شمع پرید و هم منو از رو شمع روشن عبور داد. در حال عبور از روی شمع هم شعر زردی من از تو، سرخی تو از من رو می خوند. بعد بهم گفت فندقی، امشب چهارشنبه سوریه که از رسوم ایرانیانه و در این شب ایرانیان آتیش روشن کرده و از روی آتیش می پرند. این اولین چهارشنبه سوری عمر من بود که به دلیل سردی هوای بیرون، در داخل منزل برگزار شد. اینم عکس من در کنار شمع روشنی که از روش با مامانی رد شدیم: ...
4 ارديبهشت 1399

درخت هم سن من

من یک درخت کاج کوچولوی خوشگل دارم که تقریبا همزمان با تولد من، بابایی تو یه گلدون کاشته و گذاشته تو بالکن. وقتی هوا سرد میشه، کاجمون رو می یاریم داخل خونه. من و این کاج هم سن هستیم. اینم عکس درخت کاج هم سن من: ...
2 ارديبهشت 1399